یکی یه دونه خونه ما امیر شیطون
سلام عزیزدل عمه روز چهارشنبه 23 فروردین ماه من و شما با مامانی و مادربزرگ ( مادربزرگ بابایی مجتبی ) رفتیم خونه عمه مژده ، اونجا شما 2 تا شیرینی کامل خوردی و بعد شروع به بازی کردن کردی و من و عمه مژی کلی اذییتت کردیم ، عمه مژی آکواریوم بزرگ با ماهیای بزرگ داشتن تو اولش از ماهیا میترسیدی و از ترس سرت می لرزید ، به قولی از دور عاشقشون بودی و از نزدیک می ترسیدی ولی بعد از چند دقیقه برات عادی شد و دیگه نمی ترسیدی خلاصه بعد از یک ساعت که تو کلی بازی و شیطونی کردی رفتیم خونه مادرجون پدرجون . قربونت برم الهی اینجاهم چند تا عکسی که از شیطونیا و بازی کردنت خونه عمه مژی گرفتم میذارم . ...
نویسنده :
عمه مهسا
13:33
امیر مهدی گل پسر خوش اخلاق
سلام به یکی یه دونه ما امیرمهدی جون که خدا با اومدنش یه دنیا شادی به ما هدیه داد خدایا ممنونم ازت . عزیز دلم من و عمه مژده میخایم خاطراتتو اینجا واست بذاریم که همیشه داشته باشی . ...
نویسنده :
عمه مهسا
10:21